Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پایین آمدن
2 . از نسل ... بودن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to descend
/dɪˈsɛnd/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: descended]
[گذشته: descended]
[گذشته کامل: descended]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پایین آمدن
فرود آمدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پایین آمدن
پایین رفتن
سرازیر شدن
فرود آمدن
formal
مترادف و متضاد
drop
fall
go down
ascend
climb
1.Knowing her beau was waiting at the bottom of the staircase, Eleanor descended at once.
1. "النور" که میدانست دوست پسرش پایین پلهها منتظر ایستاده است، به سرعت (از پلهها) پایین آمد.
2.The pilot, thinking his plane was in peril, descended quickly.
2. خلبان با فکر اینکه هواپیما در خطر است به سرعت فرود آمد [به زمین نشست].
2
از نسل ... بودن
مترادف و متضاد
originate from
spring from
to be descended from somebody
از نسل کسی بودن
He claims he is descended from royalty.
او ادعا میکند (که) از نسل خانواده سلطنتی است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
descant recorder
derriere
derive from
derive
derisorily
descend to
describe
deseed
desert
desert boot
کلمات نزدیک
descant recorder
descant
desalination
des
dervish
descendant
descending
descent
describe
description
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان