[فعل]

to descend

/dɪˈsɛnd/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: descended] [گذشته: descended] [گذشته کامل: descended]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پایین آمدن فرود آمدن

formal
مترادف و متضاد drop fall go down ascend climb
  • 1.Knowing her beau was waiting at the bottom of the staircase, Eleanor descended at once.
    1. "النور" که می‌دانست دوست پسرش پایین پله‌ها منتظر ایستاده است، به سرعت (از پله‌ها) پایین آمد.
  • 2.The pilot, thinking his plane was in peril, descended quickly.
    2. خلبان با فکر اینکه هواپیما در خطر است به سرعت فرود آمد [به زمین نشست].

2 از نسل ... بودن

مترادف و متضاد originate from spring from
to be descended from somebody
از نسل کسی بودن
  • He claims he is descended from royalty.
    او ادعا می‌کند (که) از نسل خانواده سلطنتی است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان