[فعل]

to describe

/dɪˈskraɪb/
فعل گذرا
[گذشته: described] [گذشته: described] [گذشته کامل: described]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 توصیف کردن

مترادف و متضاد characterize explain express recount
to describe somebody/something (to/for somebody)
کسی/چیزی را (به/برای کسی) توصیف کردن
  • 1. Can you describe your bag?
    1. می‌توانید (مشخصات) کیفتان را توصیف کنید.
  • 2. He described the painting in detail.
    2. او نقاشی را با جزئیات توصیف کرد.
to describe somebody/something as something
کسی/چیزی را به عنوان چیزی توصیف کردن
  • She described Gary as shy.
    او "گری" را فردی خجالتی توصیف کرد.
to describe how/what...
توصیف کردن چطور/چه و...
  • Let me describe (to you) how it happened.
    بگذار برایت توصیف کنم چطور اتفاق افتاد.
to describe (somebody/something) doing something
انجام کاری (توسط کسی/چیزی) را توصیف کردن
  • Several people described seeing strange lights in the sky.
    چند نفر دیدن چند نور عجیب در آسمان را توصیف کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان