[فعل]

to detain

/dɪˈteɪn/
فعل گذرا
[گذشته: detained] [گذشته: detained] [گذشته کامل: detained]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 در بازداشت نگه داشتن تحت توقیف نگه داشتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: بازداشت کردن جلب کردن
  • 1.One man has been detained for questioning.
    1. یک مرد را برای بازجویی در بازداشت نگه داشتند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان