Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بازداشتی (معمولاً بهدلیل سیاسی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
detainee
/ˌdiːteɪˈniː/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بازداشتی (معمولاً بهدلیل سیاسی)
فرد بازداشتشده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بازداشتی
1.The detainee can make a formal complaint after release.
1. زندانی سیاسی می تواند بعد از آزاد شدن رسما شکایت کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
detain
details
detailing
detailed
detail
detect
detectable
detection
detection dog
detective
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان