[اسم]

detainee

/ˌdiːteɪˈniː/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بازداشتی (معمولاً به‌دلیل سیاسی) فرد بازداشت‌شده

معادل ها در دیکشنری فارسی: بازداشتی
  • 1.The detainee can make a formal complaint after release.
    1. زندانی سیاسی می تواند بعد از آزاد شدن رسما شکایت کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان