[اسم]

dictatorship

/dɪkˈteɪtərˌʃɪp/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حکومت استبدادی نظام دیکتاتوری

معادل ها در دیکشنری فارسی: استبداد حکومت استبدادی دیکتاتوری
  • 1.These men had all lived under dictatorship.
    1. این مردان همگی تحت نظام دیکتاتوری زندگی کرده بودند.
  • 2.Under his dictatorship, this country was ruined.
    2. تحت حکومت استبدادی او، این کشور نابود شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان