شما برای این کار به یک واژهنامه دوزبانه نیاز دارید.
to look something up in a dictionary
چیزی را در واژهنامه جستجو کردن
To check how a word is spelled, look it up in a dictionary.
برای بررسی اینکه یک واژه چگونه هجی میشود، آن را در واژهنامه جستجو کنید.
a French-English dictionary
یک واژهنامه فرانسوی به انگلیسی
We don't a have French-English dictionary in our library.
ما واژهنامه فرانسوی به انگلیسی در کتابخانهمان نداریم.
a medical dictionary
واژهنامه پزشکی
You'll need a medical dictionary for this course.
برای این دوره به یک واژهنامه پزشکی نیاز خواهید داشت.
dictionary definition
مفهوم واژهنامهای
The dictionary definition of a phobia is "an illogical fear."
مفهوم واژهنامهای یک هراس، "ترس غیرمنطقی" است.
کاربرد واژه dictionary به معنای واژهنامه
واژه dictionary به معنای "واژهنامه" به کتابی گفته میشود که شامل فهرستی از واژههای موجود در یک زبان است که به ترتیب الفبا مرتب شدهاند و در آن معانی واژهها توضیح داده شده و اغلب مثالهایی هم دارند. واژهنامهها ممکن است یکزبانه یا دوزبانه باشند. مثلاً:
"a Spanish-English dictionary" (یک واژهنامه اسپانیایی-انگلیسی)
واژه dictionary لزوماً به مجموعه واژههای کلی یک زبان اطلاق نمیشود و فقط به کتابی گفته میشود که واژههای مربوط به موضوع خاصی را توضیح میدهد. مثلاً:
"a dictionary of mathematics" (فرهنگ اصطلاحات ریاضی)