Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دیکته کردن
2 . امر و نهی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to dictate
/ˈdɪkteɪt/
فعل گذرا
[گذشته: dictated]
[گذشته: dictated]
[گذشته کامل: dictated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
دیکته کردن
دیکته گفتن، با صدای بلند خواندن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
املا گفتن
دیکته گفتن
1.He dictated a letter to his secretary.
1. او نامهای به منشیاش دیکته کرد.
2
امر و نهی کردن
فرمان دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دیکته کردن
1.My daughter is always dictating to her friends.
1. دختر من همیشه به دوستانش امر و نهی میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
dicotyledon
dickie
dicker
dickens
dick
dictates
dictation
dictator
dictatorial
dictatorship
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان