[فعل]

to discredit

/dɪˈskrɛdət/
فعل گذرا
[گذشته: discredited] [گذشته: discredited] [گذشته کامل: discredited]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بی اعتبار کردن بدنام کردن، مورد تردید قرار دادن

معادل ها در دیکشنری فارسی: رسوا کردن
مترادف و متضاد disgrace dishonor
  • 1.The candidate tried to discredit his opponent.
    1. آن نامزد تلاش کرد که رقیبش را بدنام کند.
  • 2.The evidence would tend to discredit such a theory.
    2. این شواهد گرایش بر بی اعتبار کردن چنین نظریه هایی دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان