Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بی اعتبار کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to discredit
/dɪˈskrɛdət/
فعل گذرا
[گذشته: discredited]
[گذشته: discredited]
[گذشته کامل: discredited]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بی اعتبار کردن
بدنام کردن، مورد تردید قرار دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رسوا کردن
مترادف و متضاد
disgrace
dishonor
1.The candidate tried to discredit his opponent.
1. آن نامزد تلاش کرد که رقیبش را بدنام کند.
2.The evidence would tend to discredit such a theory.
2. این شواهد گرایش بر بی اعتبار کردن چنین نظریه هایی دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
discovery
discoverer
discover
discourteous
discouraged
discreetly
discretely
discriminate
discuss
discussion
کلمات نزدیک
discovery
discoverer
discover
discourtesy
discourteous
discreet
discreetly
discrepancy
discrepant
discrete
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان