[اسم]

discretion

/dɪˈskrɛʃən/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 رازداری احتیاط، پرواگری

مترادف و متضاد circumspection subtlety indiscretion
  • 1.She knew she could rely on his discretion.
    1. او می‌دانست که می‌تواند به رازداری او اعتماد کند.

2 اختیار صلاحدید، آزادی عمل

مترادف و متضاد choice
  • 1.You decide what is best. Use your discretion.
    1. شما تصمیم بگیرید کدام بهتر [به صلاح] است. از اختیار خود استفاده کنید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان