Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ظرف
2 . خوراک
3 . آدم جذاب
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
dish
/dɪʃ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ظرف
بشقاب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بشقاب
بشقابی
ظرف
مترادف و متضاد
plate
serving dish
to do the dishes
ظرف شستن
Who's going to do the dishes?
چه کسی قرار است ظرفها را بشوید؟
a dish of something
ظرف چیزی
a large dish of spaghetti
یک ظرف بزرگ اسپاگتی
an oven-proof dish
ظرف مخصوص فر
2
خوراک
غذا
معادل ها در دیکشنری فارسی:
طعام
غذا
مترادف و متضاد
course
food
recipe
main dish
غذای اصلی
This makes an excellent main dish.
این یک غذای اصلی خوب میشود.
dish of the day
غذای روز
I can recommend the chef's dish of the day.
من میتوانم غذای روز سرآشپز را پیشنهاد دهم.
a chicken/vegetarian ... dish
خوراک مرغ/سبزیجات [مخصوص گیاهخواران] و...
3
آدم جذاب
تیکه
informal
1.What a dish!
1. چه آدم جذابی!
تصاویر
کلمات نزدیک
disgusting
disgusted
disgust
disguised
disguise
dish out
dish the omelet up on a serving platter.
dish the roast beef out on the platter, please.
dish towel
dish up
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان