Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . از هم گسستن
2 . مجزا (ریاضی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to disjoint
/dɪsˈdʒɔɪnt/
فعل گذرا
[گذشته: disjointed]
[گذشته: disjointed]
[گذشته کامل: disjointed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
از هم گسستن
متلاشی کردن
1.The loss of the area disjointed military plans.
1. ازدستدادن (آن) منطقه برنامههای نظامی را متلاشی کرد.
[صفت]
disjoint
/dɪsˈdʒɔɪnt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more disjoint]
[حالت عالی: most disjoint]
2
مجزا (ریاضی)
specialized
تصاویر
کلمات نزدیک
disinterested
disinterest
disinter
disintegration
disintegrated
disjointed
disjunction
disjunctive
disk
disk drive
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان