[فعل]

to disown

/dɪsˈoʊn/
فعل گذرا
[گذشته: disowned] [گذشته: disowned] [گذشته کامل: disowned]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 انکار کردن (مالکیت چیزی) از آن خود ندانستن

  • 1.Since 1960, Kubrick has virtually disowned the film.
    1. از سال 1960، "کوبریک" عملاً مالکیت فیلم را انکار کرد.

2 طرد کردن (فرزند)

  • 1.Her family disowned her for marrying a foreigner.
    1. خانواده‌اش او را به خاطر ازدواج کردن با یک فرد خارجی طرد کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان