[صفت]

disoriented

/dɪˈsɔriˌɛntɪd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more disoriented] [حالت عالی: most disoriented]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گیج شده مغشوش

معادل ها در دیکشنری فارسی: آشفته
  • 1.When I came out of the subway I felt disoriented.
    1. وقتی که از مترو بیرون آمدم، گیج شده بودم.
توضیحاتی در رابطه با disoriented
صفت disoriented در این مفهوم به معنای "گیج شده" است. اما اشاره اصلی آن به حالتی از گم شدن و مسیر خود را گم کردن است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان