Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سردرگمی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
disorientation
/dɪsˌɔːriənˈteɪʃn/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سردرگمی
سرگشتگی
1.At the top of the hill I had a brief moment of disorientation.
1. در بالای تپه من یک لحظه کوتاه سردرگمی را تجربه کردم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
disorganized
dismiss
dismay
dismantle
dismal
disoriented
disparate
dispatch
dispensary
dispense
کلمات نزدیک
disorientate
disorganized
disorganization
disorderly
disordered
disoriented
disown
disparage
disparagement
disparaging
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان