[اسم]

disorientation

/dɪsˌɔːriənˈteɪʃn/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سردرگمی سرگشتگی

  • 1.At the top of the hill I had a brief moment of disorientation.
    1. در بالای تپه من یک لحظه کوتاه سردرگمی را تجربه کردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان