[اسم]

dissolution

/ˌdɪsəˈluːʃn/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فروپاشی زوال، تجزیه، فسخ، انحلال، حل

معادل ها در دیکشنری فارسی: انحلال تحلیل حل زوال فروپاشی
مترادف و متضاد debauchery disintegration
  • 1.The company was set up following the dissolution of the Soviet Union.
    1. شرکت بعد از فروپاشی جماهیر شوروی تاسیس شد.
  • 2.the dissolution of the flesh
    2. زوال جسم

2 انحلال حل

معادل ها در دیکشنری فارسی: انحلال
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان