[اسم]

distance

/ˈdɪs.təns/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مسافت فاصله

معادل ها در دیکشنری فارسی: بعد دوری مسافت فاصله
مترادف و متضاد gap interval space
a short/long distance
فاصله کم/زیاد
a distance of ...
فاصله ...
  • a distance of 200 kilometers
    فاصله 200 کیلومتری
distance between A and B
فاصله بین (آ) و (ب)
  • the distance between Madrid and Barcelona
    فاصله بین "مادرید" و "بارسلونا"
to put some distance between ...
بین ... فاصله انداختن
  • The government is keen to put some distance between itself and these events.
    دولت مشتاق است بین خودش و این وقایع فاصله بیندازد.

2 دوردست دور

from a distance
از دور
  • From a distance, she looked like me.
    از دور، او شبیه من بود.
in the distance
در دوردست
  • I could see Mary in the distance.
    می‌توانستم "مری" را در دوردست ببینم.
[فعل]

to distance

/ˈdɪs.təns/
فعل گذرا
[گذشته: distanced] [گذشته: distanced] [گذشته کامل: distanced]

3 دور کردن دور نگه داشتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: دور کردن
  • 1.When he retired, he tried to distance himself from politics.
    1. وقتی بازنشسته شد، سعی کرد تا خود را از سیاست دور نگه دارد.

4 فاصله گرفتن دوری کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: فاصله گرفتن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان