Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مسافت
2 . دوردست
3 . دور کردن
4 . فاصله گرفتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
distance
/ˈdɪs.təns/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مسافت
فاصله
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بعد
دوری
مسافت
فاصله
مترادف و متضاد
gap
interval
space
a short/long distance
فاصله کم/زیاد
a distance of ...
فاصله ...
a distance of 200 kilometers
فاصله 200 کیلومتری
distance between A and B
فاصله بین (آ) و (ب)
the distance between Madrid and Barcelona
فاصله بین "مادرید" و "بارسلونا"
to put some distance between ...
بین ... فاصله انداختن
The government is keen to put some distance between itself and these events.
دولت مشتاق است بین خودش و این وقایع فاصله بیندازد.
2
دوردست
دور
from a distance
از دور
From a distance, she looked like me.
از دور، او شبیه من بود.
in the distance
در دوردست
I could see Mary in the distance.
میتوانستم "مری" را در دوردست ببینم.
[فعل]
to distance
/ˈdɪs.təns/
فعل گذرا
[گذشته: distanced]
[گذشته: distanced]
[گذشته کامل: distanced]
صرف فعل
3
دور کردن
دور نگه داشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دور کردن
1.When he retired, he tried to distance himself from politics.
1. وقتی بازنشسته شد، سعی کرد تا خود را از سیاست دور نگه دارد.
4
فاصله گرفتن
دوری کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
فاصله گرفتن
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
dissymmetry
dissolve
dissipate
dissimulate
dissimilarly
distant
distantly
distaste
distasteful
distich
کلمات نزدیک
distal
distaff
dissuasion
dissuade
dissonance
distance learning
distancing effect
distant
distant mountain range
distant relative
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان