Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اهداکننده
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
donor
/ˈdoʊnər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اهداکننده
دهنده
1.He is an organ donor.
1. او یک اهداکننده عضو است.
2.Hospitals need blood donors.
2. بیمارستانها به اهداکنندههای خون نیاز دارند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
donnish
donna
donkin
donkey’s years
donkey's years
donor card
donut
donut chart
donut hole
doo-doo
کلمات نزدیک
donna
donkey’s years
donkey's years
donkey work
donkey jacket
donut
doodle
doolally
doom
doomed
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان