Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . احمقانه
2 . گیج (به خاطر مصرف دارو)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
dopey
/ˈdoʊpi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more dopey]
[حالت عالی: most dopey]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
احمقانه
احمق
informal
a dopey grin
یک پوزخند احمقانه
2
گیج (به خاطر مصرف دارو)
منگ، نشئه
informal
1.I felt dopey and drowsy after the operation.
1. من بعد از جراحی منگ و خوابآلود بودم [احساس منگ و خوابآلود بودن کردم].
تصاویر
کلمات نزدیک
dope
dopamine
doorway
doorstep
doormat
dopiaza
doping
doppelganger
dora
doric
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان