[صفت]

drowsy

/ˈdraʊzi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: drowsier] [حالت عالی: drowsiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خواب‌آلود

معادل ها در دیکشنری فارسی: خواب‌آلود
مترادف و متضاد sleepy
  • 1.The heat made him very drowsy.
    1. گرما او را به شدت خواب‌آلود کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان