Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . عنصر (شیمی)
2 . محیط زیست
3 . رکن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
element
/ˈel.ə.mənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
عنصر (شیمی)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
عنصر
آخشیج
2
محیط زیست
محیط مطلوب
1.City dwellers are out of their element in the country.
1. شهرنشینان در روستا از محیط طبیعی خود خارج هستند.
3
رکن
عنصر، جزء، بخش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اُسطُقُس
مترادف و متضاد
component
constituent
1.Hard work and perseverance are the basic elements of success.
1. تلاش و پشتکار رکنهای [عناصر] اصلی موفقیت هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
elegantly
elegant
electrophorus
electronics
electronically
elementary school
eleocharis dulcis
elephant
elephant ear
elephant seal
کلمات نزدیک
elegy
elegist
elegiac
elegantly
elegant
elemental
elementally
elementary
elementary particle
elementary school
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان