[اسم]

embodiment

/ɪmˈbɑːdimənt/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تجسم ظهور، بروز

معادل ها در دیکشنری فارسی: تجسم مظهر
formal
مترادف و متضاد epitome
  • 1.He is the embodiment of the young successful businessman.
    1. او تجسم تاجر جوان و موفقی است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان