Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . در آغوش کشیدن
2 . پذیرفتن (با آغوش باز)
3 . آغوش
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to embrace
/ɪmˈbreɪs/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: embraced]
[گذشته: embraced]
[گذشته کامل: embraced]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
در آغوش کشیدن
بغل کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
در آغوش کشیدن
در آغوش گرفتن
بغل
بغل کردن
formal
مترادف و متضاد
hold in one's arms
hug
1.After having been rivals for years, the two men embraced.
1. دو مرد پس از سالها رقیب هم بودن (یکدیگر را) در آغوش کشیدند.
2.The young girl was bewildered when the stranger embraced her.
2. دختر جوان گیج شد، وقتی مرد غریبه او را در آغوش کشید.
2
پذیرفتن (با آغوش باز)
formal
مترادف و متضاد
accept
support
welcome
reject
1.This was an opportunity that he would embrace.
1. این موقعیتی بود که او با آغوش باز میپذیرفت.
[اسم]
embrace
/ɪmˈbreɪs/
قابل شمارش
3
آغوش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آغوش
تصاویر
کلمات نزدیک
emboss
embolism
embody
embodiment
emblem
embroider
embroidered
embroidery
embroiled
embryo
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان