[فعل]

to enfold

/ɪnˈfoʊld/
فعل گذرا
[گذشته: enfolded] [گذشته: enfolded] [گذشته کامل: enfolded]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پیچیدن (چیزی) دربرگرفتن، پوشاندن

formal
  • 1.Darkness enfolded him.
    1. تاریکی او را دربرگرفت.
  • 2.The summit was enfolded in a circle of white cloud.
    2. قله کوه پوشیده از هاله‌ای از ابر سفید بود.

2 در آغوش گرفتن

مترادف و متضاد hug
  • 1.He enfolded her in his arms.
    1. او دختر را در آغوش گرفت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان