Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . نامزد شده (برای ازدواج)
2 . مشغول
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
engaged
/ɪnˈgeɪdʒd/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نامزد شده (برای ازدواج)
to get engaged
نامزد شدن
Debbie and Chris just got engaged.
"دبی" و "کریس" نامزد شدند.
to be engaged to somebody
نامزد کسی بودن
She was engaged to some guy in the army.
او نامزد یک نفر در ارتش بود.
2
مشغول
معادل ها در دیکشنری فارسی:
درگیر
مشغول
مترادف و متضاد
busy
to be engaged in something
مشغول چیزی بودن
1. They are engaged in talks with the Chinese government.
1. آنها مشغول مذاکرات با دولت چین هستند.
2. They were engaged in conversation.
2. آنها مشغول مکالمه بودند.
to be engaged on something
مشغول چیزی بودن
He is now engaged on his second novel.
او اکنون مشغول (نوشتن) دومین رمانش است.
تصاویر
کلمات نزدیک
engage in debate
engage
enfranchise
enforcement
enforceable
engagement
engagement ring
engaging
engender
engine
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان