Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مشغول شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to engage
/ɛnˈgeɪʤ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: engaged]
[گذشته: engaged]
[گذشته کامل: engaged]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مشغول شدن
درگیر کردن، درگیر شدن
formal
مترادف و متضاد
involve
disengage
to engage something
چیزی را درگیر کردن
It is a movie that engages both the mind and the eye.
این فیلمی است که هم ذهن و هم چشم را درگیر میکند.
to engage in something
مشغول انجام کاری شدن
1. The debate about food safety has engaged the whole nation.
1. مناظره راجع به امنیت غذایی تمام ملت را درگیر کرده است.
2. They engaged in a comfortable level of physical activity.
2. آنها مشغول انجام سطح آسانی از فعالیتهای فیزیک شدند.
تصاویر
کلمات نزدیک
enfranchise
enforcement
enforceable
enforce the law
enforce
engage in debate
engaged
engagement
engagement ring
engaging
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان