Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . نامزدی
2 . درگیری
3 . مشارکت
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
engagement
/ɪnˈɡeɪdʒmənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نامزدی
عقد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نامزدی
1.She has broken off her engagement to Charles.
1. او نامزدیاش با "چارلز" را بهم زد.
a long engagement
دوران نامزدی طولانی
an engagement party
جشن عقد
2
درگیری
جنگ
معادل ها در دیکشنری فارسی:
درگیری
formal
1.The general tried to avoid an engagement with the enemy.
1. فرمانده تلاش کرد از درگیری با دشمن دوری کند.
3
مشارکت
ارتباط، تعامل
مترادف و متضاد
participation
Britain's continued engagement in open trading
مشارکت مداوم بریتانیا در تجارت آزاد
تصاویر
کلمات نزدیک
engaged
engage in debate
engage
enfranchise
enforcement
engagement ring
engaging
engender
engine
engine driver
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان