[فعل]

to equalize

/ˈiːkwəlaɪz/
فعل گذرا
[گذشته: equalized] [گذشته: equalized] [گذشته کامل: equalized]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 برابر کردن هم‌تراز کردن، یکدست کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: هموار کردن
  • 1.We need to equalize the workload among the teaching staff.
    1. ما باید حجم کار را بین معلم‌ها برابر کنیم.

2 گل تساوی را زدن (در فوتبال)

  • 1.Rooney equalized early in the second half.
    1. "رونی" در ابتدای نیمه دوم گل تساوی را زد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان