[فعل]

to evince

/ɪˈvɪns/
فعل گذرا
[گذشته: evinced] [گذشته: evinced] [گذشته کامل: evinced]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نشان دادن بروز دادن

مترادف و متضاد exhibit show conceal
  • 1.He evinced a strong desire to be reconciled with his family.
    1. او اشتیاق زیادی برای آشتی کردن با خانواده اش نشان داد.
  • 2.She evinced little enthusiasm for the outdoor life.
    2. او ذوق کمی برای زندگی بیرون از خانه بروز داد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان