Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . گسترش دادن
2 . منبسط شدن
3 . افزایش یافتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to expand
/ɪkˈspænd/
فعل گذرا
[گذشته: expanded]
[گذشته: expanded]
[گذشته کامل: expanded]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
گسترش دادن
افزایش دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بزرگ کردن
بسط دادن
توسعه دادن
گسترش دادن
گستردن
مترادف و متضاد
enlarge
increase in size
condense
contract
shrink
to expand something
چیزی را گسترش دادن
1. There are no plans to expand the local airport.
1. هیچ برنامهای برای گسترش فرودگاه محلی وجود ندارد.
2. We will expand our business as soon as we locate a new building.
2. ما کسبوکارمان را بهمحض مستقر شدن در ساختمان جدید، گسترش خواهیم داد.
2
منبسط شدن
انبساط یافتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آماس کردن
1.Metals expand when they are heated.
1. وقتی به فلزات حرارت داده شود، منبسط میشوند.
2.Water expands as it freezes.
2. آب وقتی منجمد میشود انبساط مییابد.
3
افزایش یافتن
گسترده شدن، زیاد شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
افزایش یافتن
1.A child's vocabulary expands through reading.
1. (دایره) واژگان کودک از طریق مطالعه گسترده میشود.
2.Student numbers are expanding rapidly.
2. تعداد دانشآموزان به سرعت در حال افزایش است.
[عبارات مرتبط]
expandable
1. قابل انبساط
expanse
2. گستره
expansion
3. انبساط
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
exotic shorthair
exotic dancer
exotic belly dancer
exotic
exoskeleton
expand on
expandable
expanse
expansive
expect
کلمات نزدیک
exotic
exothermic
exoskeleton
exorcist
exorcism
expandable
expanding
expanse
expansion
expansion card
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان