[فعل]

to flirt

/flɜːrt/
فعل ناگذر
[گذشته: flirted] [گذشته: flirted] [گذشته کامل: flirted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 لاس زدن عشوه‌گری کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: لاس زدن
  • 1.He flirts outrageously with his female clients.
    1. او بی‌شرمانه با مشتری‌های خانم لاس می‌زند.
[اسم]

flirt

/flɜːrt/
قابل شمارش

2 لاس زن لوند، عشوه گر

  • 1.She's a real flirt.
    1. او حقیقتا دختر لوندی است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان