[فعل]

to flirt with

/flˈɜːt wɪð/
فعل گذرا
[گذشته: flirted with] [گذشته: flirted with] [گذشته کامل: flirted with]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 لاس زدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: لاس زدن
  • 1.He flirts with his female clients.
    1. او با مشتری‌های خانم لاس می‌زند.

2 سرسری به چیزی فکر کردن

  • 1.She flirted with the idea of telling him the truth.
    1. او سرسری به ایده گفتن حقیقت به او فکر کرد.

3 به بازی گرفتن بازی کردن

  • 1.Climbers enjoy flirting with danger.
    1. کوهنوردها از بازی با خطر لذت می‌برند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان