[اسم]

fluff

/flʌf/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کرک

معادل ها در دیکشنری فارسی: کرک
  • 1.Her sweater was covered with fluff.
    1. ژاکت او پوشیده از کرک بود.
  • 2.The baby birds were still covered in fluff.
    2. جوجه ها هنوز پوشیده از کرک بودند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان