[اسم]

fog

/fɔːg/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مه

معادل ها در دیکشنری فارسی: مه
مترادف و متضاد haze mist murkiness
  • 1.It took several hours for the fog to clear.
    1. چندین ساعت طول کشید تا مه از بین برود.
  • 2.Thick fog has made driving conditions dangerous.
    2. مه غلیظ شرایط رانندگی را خطرناک ساخت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان