[اسم]

food

/fuːd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 غذا خوراکی، خوردنی

مترادف و متضاد chow cuisine meal
  • 1.There was lots of food at the party.
    1. خوردنی‌های بسیاری در مهمانی بود.
a shortage of food/food shortages
کمبود غذا
frozen/dog/baby/Thai ... food
غذای منجمد/سگ/بچه/تایلندی
to cook/make food
غذا درست کردن
کاربرد واژه food به معنای غذا
واژه food به معنای "غذا" به چیزهایی گفته می‌شود که انسان‌ها و سایر موجودات زنده برای زنده ماندن استفاده می‌کنند. واژه food در این مفهوم اسم غیرقابل‌شمارش محسوب می‌شود. مثلاً:
"food and drink" (خوردنی و نوشیدنی)
واژه food به معنای نوع خاصی از غذا نیز می‌باشد که در این حالت هم می‌تواند قابل‌شمارش و هم غیرقابل‌شمارش باشد. مثلاً:
"Thai food" (غذای تایلندی)
"?Do you like Italian food" (آیا غذای ایتالیایی دوست داری؟)
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان