Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پیشزمینه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
foreground
/ˈfɔːrɡraʊnd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پیشزمینه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیشزمینه
1.The figure in the foreground is the artist's mother.
1. تصویری که در پیش زمینه است مادر نقاش است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
foregone conclusion
forefoot
forefinger
forecast
forearm
forehead
foreign
foreigner
foreland
forelock
کلمات نزدیک
foregone conclusion
forego
forefront
forefoot
forefinger
forehand
forehead
foreign
foreign and commonwealth office
foreign body
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان