[اسم]

foreman

/ˈfɔːrmən/
قابل شمارش
[جمع: foremen]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سرکارگر سرپرست کارگران

معادل ها در دیکشنری فارسی: سرکارگر
  • 1.He got a job as foreman of a building site.
    1. او در محل ساخت و ساز شغل سرکارگری دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان