Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . فرموله کردن
2 . تنظیم کردن
3 . بیان کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to formulate
/ˈfɔːrmjuleɪt/
فعل گذرا
[گذشته: formulated]
[گذشته: formulated]
[گذشته کامل: formulated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
فرموله کردن
بهصورت فرمول درآوردن
1.This new kitchen cleaner is formulated to cut through grease and dirt.
1. این شوینده آشپزخانه جدید برای از بین بردن چربی و کثیفی فرموله شدهاست.
2
تنظیم کردن
تدوین کردن، آماده کردن
1.The compost is specially formulated for pot plants.
1. این کود مخصوصاً برای گیاهان گلدانی آماده شدهاست.
to formulate a policy/theory/plan/proposal
خط مشی/نظریه/برنامه/پیشنهاد تدوین کردن
3
بیان کردن
ادا کردن
1.She has lots of good ideas, but she has difficulty formulating them.
1. او ایدههای خوب زیادی دارد، ولی در بیان کردن آنها مشکل دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
formulaic
formula
formidable
formic acid
formerly
formulation
formwork
fornication
forsake
forswear
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان