[فعل]

to formulate

/ˈfɔːrmjuleɪt/
فعل گذرا
[گذشته: formulated] [گذشته: formulated] [گذشته کامل: formulated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فرموله کردن به‌صورت فرمول درآوردن

  • 1.This new kitchen cleaner is formulated to cut through grease and dirt.
    1. این شوینده آشپزخانه جدید برای از بین بردن چربی و کثیفی فرموله شده‌است.

2 تنظیم کردن تدوین کردن، آماده کردن

  • 1.The compost is specially formulated for pot plants.
    1. این کود مخصوصاً برای گیاهان گلدانی آماده شده‌است.
to formulate a policy/theory/plan/proposal
خط مشی/نظریه/برنامه/پیشنهاد تدوین کردن

3 بیان کردن ادا کردن

  • 1.She has lots of good ideas, but she has difficulty formulating them.
    1. او ایده‌های خوب زیادی دارد، ولی در بیان کردن آنها مشکل دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان