Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ترک کردن (عادت و عقیده)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to forsake
/fɔrˈseɪk/
فعل گذرا
[گذشته: forsook]
[گذشته: forsook]
[گذشته کامل: forsaken]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ترک کردن (عادت و عقیده)
رها کردن
مترادف و متضاد
abandon
give up
renounce
1.he would never forsake Tara.
1. او هرگز "تارا" را رها نمی کند.
2.I won't forsake my vegetarian principles.
2. من اصول گیاه خواری ام را ترک نمی کنم.
3.to forsake smoking and drinking
3. ترک کردن سیگار کشیدن و میخواری
تصاویر
کلمات نزدیک
fornication
formwork
formulation
formulate
formulaic
forswear
fort
forte
forth
forthcoming
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان