[فعل]

to forsake

/fɔrˈseɪk/
فعل گذرا
[گذشته: forsook] [گذشته: forsook] [گذشته کامل: forsaken]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ترک کردن (عادت و عقیده) رها کردن

مترادف و متضاد abandon give up renounce
  • 1.he would never forsake Tara.
    1. او هرگز "تارا" را رها نمی کند.
  • 2.I won't forsake my vegetarian principles.
    2. من اصول گیاه خواری ام را ترک نمی کنم.
  • 3.to forsake smoking and drinking
    3. ترک کردن سیگار کشیدن و میخواری
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان