[قید]

forth

/fɔːrθ/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به‌جلو به (طرف) بیرون

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیش
  • 1.Water gushed forth from a hole in the rock.
    1. آب از سوراخی در صخره با فشار بیرون ریخت.

2 به بعد

  • 1.From that day forth she became my friend.
    1. از آن روز به بعد، او دوست من شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان