Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بنا نهادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to found
/faʊnd/
فعل گذرا
[گذشته: founded]
[گذشته: founded]
[گذشته کامل: founded]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بنا نهادن
تاسیس کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بنیاد نهادن
پی افکندن
تاسیس کردن
1.Boston was founded in 1630 by Puritan colonists from England.
1. بوستون در سال 1630 توسط پیوریتن های استعمارگر انگلیسی بنا نهاده شد.
2.She left a large sum of money in her will to found a wildlife sanctuary.
2. او برایش مبلغ زیادی به ارث گذاشت تا او بتواند پناهگاه حیوانات تاسیس کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
foul-up
foul-smelling
foul-mouthed
foul play
foul odor
foundation
foundation course
foundation cream
foundations
founder
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان