Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . زیربنا
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
foundations
/faʊnˈdeɪʃnz/
غیرقابل شمارش
1
زیربنا
پیریزی، بنیاد
1.Respect and friendship provide a solid foundation for marriage.
1. احترام و دوستی بنیاد محکمی برای زندگی زناشویی فراهم میکند.
2.The house has concrete foundations.
2. (این) خانه زیربنای بتونی دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
foundation cream
foundation course
foundation
found
foul-up
founder
founder member
founding
founding father
foundry
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان