[اسم]

foundations

/faʊnˈdeɪʃnz/
غیرقابل شمارش

1 زیربنا پی‌ریزی، بنیاد

  • 1.Respect and friendship provide a solid foundation for marriage.
    1. احترام و دوستی بنیاد محکمی برای زندگی زناشویی فراهم می‌کند.
  • 2.The house has concrete foundations.
    2. (این) خانه زیربنای بتونی دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان