Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . شکست خوردن
2 . غرق شدن (کشتی یا قایق)
3 . بنیانگذار
4 . ریختهگر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to founder
/ˈfaʊndər/
فعل ناگذر
[گذشته: foundered]
[گذشته: foundered]
[گذشته کامل: foundered]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
شکست خوردن
با شکست مواجه شدن
مترادف و متضاد
fail
succeed
1.The scheme foundered due to lack of planing.
1. (آن) نقشه بهدلیل عدم برنامهریزی با شکست مواجه شد.
2
غرق شدن (کشتی یا قایق)
پر از آب شدن و فرو رفتن
1.Our boat foundered on a reef.
1. کشتی ما روی یک صخره غرق شد.
[اسم]
founder
/ˈfaʊndər/
قابل شمارش
3
بنیانگذار
مؤسس، بانی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بنیانگذار
واضع
موسس
the founder and president of the company
بنیانگذار و مدیر شرکت
4
ریختهگر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ریختهگر
تصاویر
کلمات نزدیک
foundations
foundation cream
foundation course
foundation
found
founder member
founding
founding father
foundry
fountain
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان