[فعل]

to freak out

/frik aʊt/
فعل ناگذر
[گذشته: freaked out] [گذشته: freaked out] [گذشته کامل: freaked out]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 (به‌شدت) ناراحت شدن کنترل خود را از دست دادن، از کوره در رفتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خود را باختن
informal
مترادف و متضاد flip out
  • 1.If he doesn't arrive in five minutes, I'm going to freak out.
    1. اگر تا پنج دقیقه دیگر نرسد، به‌شدت ناراحت خواهم شد.

2 ترساندن

informal
  • 1.Get him out of here! He is freaking me out!
    1. از اینجا بیرونش [خارجش] کن! او دارد من را می‌ترساند!

3 از خود بیخود شدن (در اثر مواد مخدر) نشئه شدن

culturally sensitive informal
  • 1.Let him be! He is freaked out.
    1. بگذار به حال خودش باشد! او از خود بیخود شده‌است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان