Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . نزاع
2 . نخنما شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
fray
/freɪ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نزاع
نبرد
مترادف و متضاد
fight
1.They were ready for the fray.
1. آنها آماده نزاع شدند.
2.to enter the fray
2. وارد نبرد شدن
[فعل]
to fray
/freɪ/
فعل ناگذر
[گذشته: frayed]
[گذشته: frayed]
[گذشته کامل: frayed]
صرف فعل
2
نخنما شدن
مندرس شدن
1.cheap fabric soon frays.
1. پارچه ارزان، زود نخنما میشود.
تصاویر
کلمات نزدیک
fraught
fraudulent
fraudster
fraud squad
fraud
frayed
frazzled
freak
freak hailstorm
freak out
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان