Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دوچرخهسواری در سطح شیبدار (بدون پدال زدن)
2 . بدون رکاب زدن دوچرخهسواری کردن
3 . با دنده خلاص رفتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
freewheel
/friwil/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دوچرخهسواری در سطح شیبدار (بدون پدال زدن)
[فعل]
to freewheel
/friwil/
فعل ناگذر
[گذشته: freewheeled]
[گذشته: freewheeled]
[گذشته کامل: freewheeled]
صرف فعل
2
بدون رکاب زدن دوچرخهسواری کردن
1.I freewheeled down the hill to the village.
1. من بدون رکابزدن از پایین تپه به روستا دوچرخهسواری کردم.
3
با دنده خلاص رفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
با دنده خلاص رفتن
1.She was convinced that she saved a lot of petrol money by turning the engine off and freewheeling down the hill.
1. او معتقد بود که با خاموش کردن موتور و با دنده خلاص رفتن تا پایین تپه، پول بنزین زیادی ذخیره کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
freeway
freeware
freethinker
freestyle wrestling
freestyle
freeze
freeze in one’s tracks
freeze one's blood
freeze one's buns off
freeze-frame
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان