Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . آشفتگی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
frenzy
/ˈfrenzi/
قابل شمارش
[جمع: frenzies]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
آشفتگی
حالت جنون آمیز، جنون
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تب و تاب
مترادف و متضاد
fit
1.In a frenzy , the teenager overturned every drawer while searching for the car keys.
1. در حالتی جنون آمیز، نوجوان برای پیدا کردن سوئیچ ماشین، تک تک کشوها را زیر و رو کرد دنبال
2.She tore the letter open in a frenzy.
2. او با آشفتگی نامه را پاره و باز کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
frenzied
frenetic
frenchwoman
frenchman
french-speaking
freon
frequency
frequent
frequent flyer
frequently
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان