Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . گهگاه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[قید]
from time to time
/frʌm taɪm tu taɪm/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
گهگاه
هر از چند گاه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
هر چند وقت یکبار
گهگاهی
گهگاه
گاه و بیگاه
مترادف و متضاد
occasionally
1.I go on vacation from time to time.
1. من گهگاه به تعطیلات میروم.
2.I still think of her from time to time.
2. من هنوز گهگاه به او فکر میکنم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
from the horse's mouth
from scratch
from rags to riches
from pillar to post
from father to son
fromage frais
front
front desk
front door
front entrance
کلمات نزدیک
from then on
from the point of view of
from the horse's mouth
from the heart
from the bottom of my heart
frond
front
front bench
front desk
front door
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان