[صفت]

frontal

/ˈfrʌntl/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جلویی از جلو

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیش پیشین قدامی
  • 1.Airbags protect the driver in the event of a severe frontal impact.
    1. کیسه‌های هوا در حین وقوع ضربه از جلو از راننده محافظت می‌کنند.

2 شدید و مستقیم (حمله، انتقاد)

  • 1.They launched a frontal attack on company directors.
    1. آنها حمله شدیدی به هیئت‌مدیره شرکت کردند.

3 مربوط به جبهه هوایی

a cold frontal system
یک جبهه هوایی سرد

4 مربوط به پیشانی

specialized
the frontal lobes of the brain
لوب‌های پیشانی مغز
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان