Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . جلویی
2 . شدید و مستقیم (حمله، انتقاد)
3 . مربوط به جبهه هوایی
4 . مربوط به پیشانی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
frontal
/ˈfrʌntl/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
جلویی
از جلو
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیش
پیشین
قدامی
1.Airbags protect the driver in the event of a severe frontal impact.
1. کیسههای هوا در حین وقوع ضربه از جلو از راننده محافظت میکنند.
2
شدید و مستقیم (حمله، انتقاد)
1.They launched a frontal attack on company directors.
1. آنها حمله شدیدی به هیئتمدیره شرکت کردند.
3
مربوط به جبهه هوایی
a cold frontal system
یک جبهه هوایی سرد
4
مربوط به پیشانی
specialized
the frontal lobes of the brain
لوبهای پیشانی مغز
تصاویر
کلمات نزدیک
frontage
front-wheel drive
front-runner
front-of-house
front-end loader
frontier
frontiersman
frontispiece
frontman
frost
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان