Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مجری (برنامه تلویزیونی)
2 . خواننده اصلی (گروه موسیقی)
3 . مهاجم (فوتبال)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
frontman
/fɹˈʌntmən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مجری (برنامه تلویزیونی)
2
خواننده اصلی (گروه موسیقی)
3
مهاجم (فوتبال)
تصاویر
کلمات نزدیک
frontispiece
frontiersman
frontier
frontal
frontage
frost
frostbite
frostbite is common here in the winter.
frostbitten
frosted
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان