Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مات (شیشه و...)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
frosted
/fɹˈɔstᵻd/
قابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مات (شیشه و...)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مات
تصاویر
کلمات نزدیک
frostbitten
frostbite is common here in the winter.
frostbite
frost
frontman
frosted glass
frosting
frosty
froth
frothy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان